تحريف تاريخ و رسانه تنبل

در حال حاضر اصلي‌ترين مشكل صدا و سيما اين است كه دارد اعتماد عمومي را از دست مي‌دهد. علت از دست رفتن اين اعتماد به صداوسيما اين است كه اين رسانه عملكردي غيرحرفه‌اي را در پيش گرفته است و اين را در نحوه جهت‌گيري‌هاي آن مي‌توان ديد.
در همين ابتدا بايد اشاره كنم كه من به هيچ عنوان عقيده‌اي به وجود رسانه كاملا بي‌طرف ندارم، هر رسانه‌اي قطعا جهت‌گيري‌هاي خودش را دارد و براي همين وقتي مي‌گويم صداوسيما به سبب جهت‌گيري‌هايش در حال از دست دادن اعتماد عمومي است، در واقع منظورم اين است كه به دليل جهت‌گيري‌هاي ناشيانه‌اش دارد اين اعتماد را از دست مي‌دهد وگرنه هر رسانه ديگري هم ازجمله بي‌بي‌سي و صداي امريكا هم جهت‌گيري دارد. اما چرا صداوسيما دارد اين رويه را به صورت ناشيانه پيش مي‌برد؟ چون دو اشتباه عمده در عملكرد حرفه‌اي‌اش دارد.  اشتباه اول صداوسيما از آنجا نشات مي‌گيرد كه چون خودش را يك رسانه متعهد به عقيده مي‌داند، فكر مي‌كند كه مطالب و اطلاعاتي كه به نظر غيرمنطبق با اصول اين عقيده مي‌آيند را نبايد منتشر كند. به اين ترتيب مخاطب كه از اين رسانه هيچ پيام مخالف و متفاوت را نمي‌بيند، كم‌كم احساس مي‌كند كه اين رسانه يك رسانه يك‌بعدي است و نمي‌توان به آن اعتماد كرد. دومين خطا در عملكرد حرفه‌اي اين است: صداوسيما راست نمي‌گويد. پخش «غيرواقع» از آن مورد اول اثر منفي بيشتري دارد. وقتي مخاطب متوجه مي‌شود كه حرف غيردرست مي‌بيند و مي‌شنود، اعتمادش را به اين رسانه از دست مي‌دهد.  وقتي در مورد يك رسانه ملي، رسانه‌اي كه متعلق به جمهوري اسلامي است، صحبت مي‌كنيم قطعا داريم در مورد رسانه‌اي حرف مي‌زنيم كه سازگار با سياست‌هاي حاكميت است و در اين شكي وجود ندارد. اما چنين رسانه‌اي بايد هوشمندي و ذكاوت حرفه‌اي رسانه‌اي در اين سطح را هم داشته باشد. هوشمندي و ذكاوت حرفه‌اي به چه معنا است؟ به اين معنا كه يك رسانه مي‌تواند جهت‌گيري‌هايش را به گونه‌اي انجام دهد كه مردم را به مخالفت صريح با خود برنينگيزد. به عنوان مثال ممكن است خيلي از مواقع متوجه شويد كه يك شبكه فارسي‌زبان دارد جهت‌گيري خاصي اعمال مي‌كند و مثلا بخشي از واقعيت‌ها را بيان نمي‌كند. نكته دقيقا همين‌جاست! بخشي از واقعيت‌ها را بيان نمي‌كند نه اينكه يك واقعيت را عوض كند و غيرواقع بگويد. در اسلام دروغ گفتن حرام است اما راست گفتن واجب نيست. يعني مي‌توانيم برخي از راست‌ها را نگوييم و صداوسيما مي‌تواند در راستاي سياست‌هاي خودش از اين راهكار استفاده كند (كه اين كار را هم مي‌كند) اما اينكه غيرواقع بگوييم منع شرعي دارد و متاسفانه رسانه اين كار را انجام مي‌دهد. اين دو عامل: جلوگيري از انتشار هرگونه صداي مخالف و عدم رعايت صداقت، مردم به اين رسانه بي‌اعتماد شده‌اند و در نتيجه با اينكه حجم توليدات اين سازمان بالا رفته اما ميزان تاثيرگذاري آثارش در حال كاهش است.
از اينجا به بحث نحوه روايت و به تصويركشيدن تاريخ دوره پهلوي و تاريخ انقلاب توسط صداوسيما مي‌رسيم. اين رسانه عملا در حال تحريف تاريخ انقلاب است. اول اينكه سلسله پهلوي مانند هر سلسله ديگري يك حاكميت دو وجهي بود يعني هم اقدامات مثبت داشت و هم منفي. وقتي جز نكات منفي از اين سلسله حكومتي چيزي در صداوسيما ديده نمي‌شود يكي از عواملي است كه مخاطب به كليت پيام شك مي‌كند. اما نكته مهم‌تر در تحريف تاريخ اين است كه ساير نيروهاي معارض با حكومت پهلوي جايي در توليدات تاريخي صداوسيما ندارند. نيروهاي چپ و ملي‌گرا هم از جمله مخالفان رژيم پهلوي بودند و با اين حال در آثار توليدي صداوسيما يا حذف مي‌شوند، يا كمرنگ، يا نقش آنها حداقلي بازتاب داده مي‌شود يا حتي تاثيرات حضورشان به صورت مغشوش بازتاب مي‌يابد. آنچه شما از تاريخ انقلاب در صداوسيما مي‌بينيد اين است كه مردم ما از همان ابتدا اسلام‌خواه بوده‌اند و آن هم با نوع نگاه و شيوه‌اي كه امروز طيف اصولگرا دارد، انگار كه در دهه پنجاه هم نگاه غالب بر مردم و انقلابيون همين نگاه اصولگرايانه سال 96 بوده است. مراحل مختلف تاريخي و گرايش‌هاي مختلف در اين روند حذف شده‌اند و طبيعي است كه آن بخش از جامعه كه تجربه و خاطره حضور در دوره انقلاب را دارند، تحريف تاريخي براي‌شان مسلم مي‌شود و اين را به نسل‌هاي ديگر هم انتقال مي‌دهند. به علاوه آن نسل‌هايي كه به صورت مستقيم در جريان انقلاب نبودند هم مي‌توانند به راحتي آنچه از صداوسيما پخش مي‌شود را با آثار موازي كه از رسانه‌هاي خارج از كشور در اختيارشان قرار مي‌گيرد مقايسه كنند و اين سانسور و تحريف شديد در توليدات رسانه ملي را دريابند.  حالا سوال اينجا است كه چرا با وجود تاثير معكوسي كه اين نحوه عملكرد دارد، صداوسيما همين شيوه را ادامه مي‌دهد؟ چون رقيبي در داخل كشور ندارد. اگر در كشورمان شبكه‌هاي ديگري داشتيم يا اگر صداوسيما مجبور مي‌شد كه مخارجش را خودش تامين كند، با مشكلات عديده‌اي روبه‌رو مي‌شد. اصولا در هر سازماني از جمله سازمان‌هاي رسانه‌اي، استراتژي به معناي برنامه‌ريزي كلان نيست بلكه به معناي برنامه‌ريزي مبتني بر رقابت است. سازمان صداوسيما در داخل كشور رقيبي ندارد، رقباي رسانه‌اي‌اش در خارج از كشور در واقع غيرقانوني محسوب مي‌شوند، آنتن‌هاي ماهواره را مي‌كنند و مي‌برند و اگر كسي بخواهد در چارچوب قانون عمل كند ناچار فقط به صداوسيما دسترسي دارد. همه اينها يعني رقيب نداشتن و همين بي‌رقيبي است كه يك رسانه را روز به روز تنبل‌تر مي‌كند. صداوسيما خودش را ناچار نمي‌بيند كه با ايجاد مزيت‌هاي رقابتي نوعي ارزش‌افزوده فرهنگي براي خودش ايجاد كند و مخاطب را نگه دارد. رسانه ملي تنبل شده است، رقيبي براي خودش نمي‌بيند و همه اينها به خصوص در توليدات سياسي و تاريخي اين رسانه خودش را آشكارتر از هميشه نشان مي‌دهد.
استاد    ارتباطات